- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
عید سعید فطر و پایان ماه رمضان
دل تا به خودش آمد و فهمید، زمان رفت چون تیر که از چلۀ تقـدیر کمان رفت " اوقات خوشی بود که با دوست به سر شد" سی روز و شب وصل که چون برق جهان رفت یک ماه به لطـف نفـس گـرم مناجـات از دوش دل خـستۀ ما بار گران رفت سیراب شد از کـوثر تـسـبیح، نفس ها زنگار هوی و هوس از جوهر جان رفت صد حـیف ندانست دلـم قـدر شب قدر تا فیض ابوحمزه و اشک و هیجان رفت خـورشـیـد که از پـردۀ شـوال در آمـد تا سال دگر فرصت ماه رمضان رفت با آمـدنـش غـلـغـلـه افــتـاد در افـلاک با رفـتن او رونـق بـازار جهـان رفت آن مـاه که در مرحـلـۀ وصف فـراتـر از دایـرۀ شعـر و معـانی و بیان رفت
: امتیاز
|
عید سعید فطر و توسل به امام رضا علیهالسلام
عـید آمد باز داغِ این پـشـیـمان تازه شد دردهای من پس از یک ماه درمان تازه شد روزههایم روزها با خشکسالی طی شدند در عوض در چشم خوبانِ تو باران تازه شد دور مانـدم با گـناه از تو ولی امسال هم باز دیدار من و تو در خراسان تازه شد پنجـره فـولاد تو دم میدهـد، ما دیـدهایم هی مسیحی رفت از اینجا هی مسلمان تازه شد این گدا رفت آن گدا آمد، چه رفت و آمدی در کنار سفرهات هر روز، مهمان تازه شد سی شب از آب و عطش خواندیم و حالا گوشۀ صحن سقاخانه داغ شاه عطشان تازه شد از کمانی کهنهتیری پرت شد، داغ رباب بی علی اصغر در آن صحرای سوزان تازه شد
: امتیاز
|
مناجات و عید سعید فطر
چشم بر هم زدم و مـاه مبارک طی شد حسرتِ این دل افروخته پی در پی شد یاد باد آن همه اشک بصر و سوز دعا یاد باد آن همه شور سحـر و شوق خدا چه سفرها دل ما در دل شب داشته است چه سحرها که "ابوحمزه" به لب داشته است همدم و مـونس هر روزۀ ما قـرآن بود برکات و نـفحـاتش همه بی پـایـان بـود ای خوشا آنکه در این ماه خدا را دیده ست دامن خویشتن از رنگ و ریا برچیده ست چـقـدَر یاد "لب تـشنه" هـوائـیـمان کرد وقت افطار، عطش کرب و بلایی مان کرد کاش این مـعـنویت یکـسـره با ما باشـد عـیـدی ما فـرج یـوسـف زهــرا بـاشـد
: امتیاز
|
عید سعید قربان
مژده بادا بر مسلمانان که قـربان آمده عـیـد مـقـبـولی بـنـده نـزد یـزدان آمده هرچه غیر اوست در این روز قربانی کنیم در مـیان عـیـدها شمـس فـروزان آمده یـاد مـی آریـم ابـراهـیـم و قـربـانـی او بهـر عـرض بندگی جانـانه میدان آمده عید اضحی، عید خاص حاجیان وعید خون روز کوری همه اصحاب شیطان آمده هرچه خواهی ای مسلمان از خدا، این روز خواه روز مخصوص عبادت بر مسلمان آمده مست باید از می خمخانۀ قربان شویم مـؤمـنین را مـوسـم اثـبات ایـمان آمده
: امتیاز
|
عید سعید فطر و پایان ماه مبارک رمضان
میخواست بهانهای که پُر نور شویم از هرچه بـدی و غـیر او دور شویم یک مـاه پر از فـرصت برگـشتن داد یک عـیـد فـرسـتاد که مغـفـور شویم ************** یک مـاه صـدا کـرد که زیـبـا بـاشـیم در هر سحر و شـبی چو مـولا باشیم ماه رمـضان مـاه مهارت ورزیست باشد که هـمیـشـه مـثـل حـالا بـاشـیـم ************** یک مـاه بهـشت بر زمـین حـاکـم شد یک مـاه ز عـصـیان دلـمـان نادم شد یا رب نکـند دوبـاره مهـجـور شـویم یک مـژده بـده که وصـلمان دائم شد
: امتیاز
|
عید سعید فطر
تا پيك صبا مـژده ز عـيد رمضان داد او باب چـنان را ز رخ مـاه نشان داد از آتش دوزخ همه را حضرت جانان از يُمن چنين روز بكـف خط امان داد از مرحمت ماه پر از فيض و ضيافت پـاداش خـداونـد به مـا بـاغ جـنـان داد بشنو ز خـروس سحر از بام شريعـت بـر پـيـكـر اين روز به آواز تـوان داد بر مسلـم و بر مسلمه اين عـيد مبارك كز نور حضورش طربی بر همگان داد تا سود و زيان شد عملت را همه ميزان اين عيد صيامست نشان سود و زيان داد مقـبـول نمازیست نـيازش بود از پی خوش آنكه به خيل فـقـرا لقمه نان داد خورشيد جهان بود همه صُم و صلاتت كين گونه طراوت به تو و كون و مكان داد برخيز و به شكرانه اين عيد سماع كن زيرا رمضان را به تو حق هديه گران داد اين روزه و اين خمس و زكاتست پريسا بر پـيکـرۀ مـردۀ اشـعـار تو جـان داد
: امتیاز
|
عید سعید فطر
از محضر حق، فیضِ دعا باید خواست این فیض، به بركتِ بكا باید خواست در عـیدِ سعـیدِ فـطـر، عـیدى ز عـلى پابـوسىِ حضرت رضا باید خـواست هـنگـام تـشـرُّف، به حـریـم رضـوى شاید تو بگـویى كه مِـنـا باید خواست اما نـظـرِ شـاعـرِ ایـن بـیت، ایـنـست در صحنِ رضا، كرب و بلا باید خواست وقتى شب جـمعه، كـربـلا قسمت شد از فـاطمه، وصلِ شهـدا باید خواست درمــانِ هــزار دردِ بــى درمــان را از ذكـرِ مَـن اسـمُـهُ دوا باید خواست پـایـانِ شـبِ درد و غــمِ جــانـبــازان از تُـربتِ ذِكـرهُ شـفـا بـایـد خـواسـت از اهـلِ جـفا گـلایه مـندى! غـم نیست ایـنجـا مـدد از شـاه وفـا باید خواست اى اهـل حـرم میر وعـلـمدار بخوان از خـضرِ حـرم آب بـقا باید خواست ایــام اجــابـتِ دعـــاى فــــرج اســت تقـریـرِ ظهـور از خـدا باید خـواست
: امتیاز
|
عید سعید فطر و مناجات با صاحب الزمان عجل الله تعالی فرجه
ای خیر نالۀ سحـری صاحب الزمان از درد ما که با خبری صاحب الزمان ما نـدبه های پشت سـر مرکـب تـوأیم پایان راه در به دری صاحب الزمان دیـدی نیـامـدی و نشد زائرت شوم؟! شد عمر بی وفا سپری صاحب الزمان عید آمده به سائل خود سر نمیزنی؟! ای که امید چشم تری صاحب الزمان عیدی ما رضایت و بخشیدن شماست ما را نمیشود بخری صاحب الزمان؟! حاشا که رد کنی تو کسی را که قانع است بر یک نگاه مختصری صاحب الزمان ثابت قدم شدن درِ این خانه با شماست آقـای سامـرا نظـری صاحب الـزمان امشب دعـا به حـال دل تـنـگ ما نما از کربلا که میگذری صاحب الزمان
: امتیاز
|
عید سعید فطر و مناجات با سیدالشهدا علیه السلام
شـوّال اگر نشد به محـرّم حساب کن این روسیاه را بخـر، آدم حـساب کن یک عمر گفتهام به همه نان خور توأم لطفی کن و زکات مرا هم حساب کن اشکم چکیده در غم تو صبح و ظهر و شام این چشمه کوچک است تو زمزم حساب کن یـا ایـهـا الـعـزیـز گـنـاهـم اگـر زیـاد بخـشـندهای، گـناه مرا کم حساب کن صف بستهاند خـیل طـلـبکارهای من تو ضامنم شدی خودت از دم حساب کن این اربعین مسافر تو میشوم حسین! با ایـنکه روسـیاه میآیـم، حساب کن خـوبان عـالـمـند هـمه زیر سـایـهات من را دخـیلِ سایۀ پرچـم حساب کن
: امتیاز
|
عید سعید فطر
اذان عـشـق وزیـده، هـلال پـیـدا شد هزار پنجره رو سوی حـقـتعالی شد مراد من دم عیسی گرفت و دست قنوت هزار مرده به صوت نمازش احیا شد شـنـیـدن نـفـسـش در نـماز عـید خدا تـمام شوق من از رفـتن مـصلّی شد نـفـس نـفـس هـمه میآمـدند دنـبـالش همانکه نور نگاهش بسان موسی شد خشوع چشم ترش پایگاه عرفان است به یـمن بارش باران، بـهـار پیدا شد غزل حکایت عشاق بیپر و بال است که وقت بال گشودن قـنوتشان وا شد بـه شـوق فَـامَّـا الـسّـائـل فـلا تـنـهـر امـیـد عـفـو به دلهای اهـل تـقـوا شد
: امتیاز
|
عید سعید فطر
می خواست بهانه ای که پر نور شویم از هرچه بـدی و غـیـر او دور شویم یک مـاه پُر از فرصت برگـشتن داد یک عـیـد فـرستاد که مـغـفـور شویم **************************** یک مـاه صـدا کـرد که زیـبـا بـاشیـم در هر سحر و شبی چو مـولا باشیم ماه رمضان ماه مهارت ورزی ست بـاشد که هـمـیـشه مـثـل حـالا بـاشیم **************************** یک مـاه بهشت بـر زمین حـاکـم شد یک مـاه ز عصیـان دلـمـان نـادم شد یا رب نکـنـد دوبـاره مـهجـور شویم یک مـژده بـده که وصلـمان دائم شد
: امتیاز
|
عید سعید فطر
صبح نشاط دم زد، فیض سحر مبارک عیش صبوح مستان، بر یکدگر مبارک عید گـشاد ابرو، بـربست رخـت روزه این را حضر خجسته، آن را سفر مبارک تـیغ هـلال شـوال، بـاز از افـق علم شد ماه صیام بشکست، فتح و ظفر مبارک وقت سحر موذن، آهنگ عیش برداشت بر گوش روزه داران، این خوش خبر مبارک انجام خـیـر دارد، فکـر شـراب و ساقی بحث فقیه و زاهد، بر خیر و شر مبارک
: امتیاز
|
رباعی های عید سعید فطر
صدشکر که غرق نـور ایمان شده ایم مـستـوجـب آمـرزش یـزدان شـده ایـم سی روز تو میـزبـان ما بودی و بـاز بر سـفـرۀ عـیـد فـطـر مهـمان شده ایم ******* سید هاشم وفائی ******* یـک مـاه اگـر خــدا خـدا مـی کـردیـم مـا بـهـر ظـهـور تو دعـا مـی کـردیـم ای کـاش نـمـاز عـیـد فـطـر خو د را در پـشت سـر تـو اقــتـدا مـی کـردیـم ******* سید هاشم وفائی ******* سی روز گذشت و عـیـد فـطـرت آمد بـوی خـوش هــمـدلـی و وحـدت آمـد خـنـدیــد خــدا و شـد گـلـسـتـان دنـیــا ای دل شـدگـان ! بـهـار رحـمـت آمـد ******* رضا اسماعیلی ******* سـی روز گـذشت، سـی شب نـورانی بر خوانِ فـرشته ، سی سحـر مهمانی سـی فـرصت نـاب از بــرای تــوبــه تا حضرت نَـفـس! را کـنـی قـربـانـی ******* رضا اسماعیلی ******* عـیـد است و دلـم خـانـۀ ویـرانـه، بـیا ایـن خـانـه تـکـانـدیـم ز بـیـگـانه، بـیا یـک مــاهِ تـمـام مـیـهــمـانت بــودیــم یک روز به مـهـمـانـی این خـانـه بیا ******* قیصر امین پور *******
: امتیاز
|
مناجات با خدا و عید فطر
خواهم به چشمه سار دو چشمم وضو كنم دل را بـه یـاد تو، ز گـنـه شسـتشـو كنم بـار دگــر بـه درگــه لـطـف تــو آمــدم تـا بـا سـرشك و مـاتـم دیـرینـه خو كنم مـن كیسـتم كه بـا تو كنـم گفـتگو، مگر رخصت دهی كه با تو دمی گفتگو كنم مـن لایـق مـحـبّـت تـو نـیــسـتــم، ولـی بـگـذار رو بـه آیـۀ «لاتـقـنـطـو» كـنـم مـاه صیام رفـت و نـبـخـشـی اگـر مـرا من با چه رو به درگه لطف تو رو كنم آورده ام شــفـیـع، هــمــۀ اهـل بــیـت را تـا از حـضـور تــو طـلـب آبــرو كـنـم بـاغ دلـم ز عـطـر ولایـت صفا گـرفـت دیـگر كجـا سزد طـلب رنگ و بـو كنم تا ره بـه آستـان تـو جـویم، پـناه خویش جـز درگـه حـسـیـن كـجا جسـتـجو كنـم من سینه چاك عشق حسینم به غیر عشق این زخم سینه را به چه چیزی رفو كنم در عید فطر عیدی خود را ز محضرت اخـلاص در عـمـل، ز تو من آرزو كنم ذكر جمیل و ناب«وفائی» است این سخن اخـلاص ده كـه زنـدگـیـم را نـكـو كـنـم
: امتیاز
|
وداع با ماه مبارک رمضان
فرصت خوب رهـایی شد تمام ماه عـشق و آشتی؛ مـاه صیـام سـی شب مـاه خـدا پایان رسید مـاه شــوال الـمکـرّم شد پـدیـد رفت دیگر یا عـلی و یا عظیـم خواندن سی جـزء قـرآن کریم نـغـمـۀ اغـفـرلنــا و ارحـم لـنـا وقـت افــطـار و دعـای ربّـنــا الوداع ای نغـمـه های دلـپـذیـر الوداع ای افـتـتاح و ای مُجـیر الوداع شبـهای تقـدیر و قـضـا الوداع محراب و اشـگ مرتضی
: امتیاز
|
عید سعید فطر و مناجات پایان رمضان
شــاید کسی حــال مرا پــرسیــده باشد یا اشــک چشمــان تـرم را دیــده باشد حق دارد این قلبی که مهمان خدا بود از دوری مــاه خــدا رنــجــیــده بـاشد کِی میرسد تا آسمـان ها... بنده ای که در گـوشــۀ زنــدان تن پــوسیــده باشد پیـروز میدان جهــاد روزه داری ست هرکس که با نفس خودش جنگیده باشد فطــر آمده تا فطــرت خود را بیــابیـم گمگــشته ای که روشنــای دیــده باشد امکــان ندارد سفــره دار ماه غـفــران تا این زمـان ما را نیــامــرزیــده باشد شایـد خــدا در لحظه های روشن قــدر ما را به عشق مــرتضی بخـشیده باشد بخشیده خواهد شد کسی که بین روضه بر روی گونه اشک غــم بـاریده باشد رمز شروع گریه با ذکر حسین است چشمی اگر چون چشمه ای خشکیده باشد دنــیــا نــدیــده تا به حــالا پـیکری را که ایـنـچـنـین روی زمین پاشیده باشد عــالــم نــدیــده که کــسی مانند زینب مــرثــیــۀ گــودال را فـهـمـیــده بــاشد حـتّی اگــر زیر گــلویـش را به جــای مادر... میــان کــربــلا بــوسیده بـاشد خنجر رسید و از قفا سر را جـدا کرد خورشید را روی فـراز نیــزه جا کرد
: امتیاز
|
عید سعید فطر
بگــذشت مـه روزه، عید آمد و عید آمد بگذشت شـب هـجران، معشوق پدید آمد آن صبح چو صادق شد،عذرای تو وامق شد معشوق تو عاشق شد، شیخ تو مرید آمد شد جنگ و نظر آمد، شد زهر و شکر آمد شد سنگ و گهر آمد، شد قفل و کلید آمد جان از تن آلوده، هم پاک به پاکی رفت هـرچند چو خورشـیدی بر پاک و پلید آمد از لــذت جـــام تــو دل مانده بــه دام تو جان نیـز چو واقف شد، او نیز دوید آمد بــس تــوبه شایسته برسنگ تو بشکسته بـس زاهد و بس عابد کو خرقه درید آمد بــاغ از دی نامحـرم سه ماه نمی زد دم بـر بـوی بهار تو، از غیــب رسـیـد آمد
: امتیاز
|
عید سعیذ و فطر و پایان رمضان ( امام زمان عج)
چه زود از دست ما ماه خـدا رفت مه تـسـبیح و تهـلـیـل و دعــا رفت مــه احــیــا؛ مــه شـب زنـده داری مه روزه مـه صـدق و صفــا رفت مهــی که بود از فیض و سعــادت نفس، تسبیــح و خـواب آن عبادت مه یا نــور و یـا قــدوس و یــارب شبش از روز و روزش بهتر از شب خــوشا آن روزه داران را که دانم محـبـت بود در دل، ذکــر، بـر لب به خلوتگــاه شب اختــر فـشـانـدنـد کمیــل و افـتـتـاح و نـدبــه خواندند سحــر بود و منـاجـات و دعــایش دعــاهای لـطـیــف و دلــربــایــش خوش آنکو داشت خلوت با خداوند دریــغ از لحـظـه های با صفــایش کـجــا رفـتـنـد شب های منــیــرش چه شد بوحمزه و جــوشن کبیرش چه شب هـایی که دل یاد خــدا بود دعــا بود و دعــا بــود و دعــا بود زبــان مــأ نــوسِ ذکــر ربـنــا بود به گــوش جان صــدای آشنــا بـود خـوشا آنان که از نـو جان گـرفـتند دل شب انــس بـا قــرآن گــرفـتـنـد چه ماهی مـاه حــی ذو المــنن بود چه مــاهــی ذکر حق نقل دهن بود چه ماهی ماه غــفـران مـاه رحمت چه مــاهی مــاه میــلاد حســن بود چه مــاهی دل ز ایمان منجـلی بود علــی بود و علــی بود و علی بود مــه احـیــا مــه مــولا عــلــی بـود علــی شمــع دل و دل با عــلی بود تو گــویی با علــی بودیــم تا صبح چه می گویم نـفس ها یا عــلی بود چــه شــد آوای یــا رب الکــریمش دعــای یــا عــلـیُّ یــا عــظـیـمــش وفــا و عشق و ایمــان بود این ماه مگو، شیرین تر از جان بود این ماه بهشت سبــز اُنس عبــد و مـعـبــود بهــار خــتــم قــرآن بــود این مــاه فــروغ روح از بــدرش گــرفتــیم شــرف از لیـلـة القــدرش گـرفتیم الا ای دوستــان عیــد صیــام است چه بـنـشسـتید این عیــد قیــام است طلــوع صبــحــدم را ایــن روایـت هــلال مــاه نــور ایـن پــیــام است خــوشــا حــال تــمــام روزه داران که حسرت شد نصیب روزه خواران ره صــدق و صــفــا پــویید امشب جــمــال یــار را جــویــیــد امـشب وضــو گیــریــد با عـطــر بهـشتی به مهــدی تـهـنـیـت گــوییـد امشب خوش آن عیدی که با دلـدار باشیم همــه با هــم کـنــار یــار بــاشیــم اگر چه عید فیض و عید نور است اگر چه عید شوق و عید شور است اگر چه عیــد مجـد است و سعادت تمــام عیــدهــا روز ظـهــور است بدون یار، گل خار است خار است گــل نــرگس اگــر آیــد بهـار است الا ای شــمــــع بـــزم آشــنــــایــی نــدارد بی تو چـشـمــم روشنــایـی دلم خون شد دلــم خــون از جدایی گــلم، باغــم، بهــارم کــی می آیی الــهــی عیــدِ بـی تــو بــاز گــردد بــیــا تــا عــیــد مــا آغــاز گــردد تو شمع و قلب ما پــروانــۀ توست نـدیــده عــالــمــی دیــوانــۀ توست نــدای یــا لــثــارات الــحــســیـنـت لــوای کــربلا بــر شــانــۀ تــوست ظهورت عیــد خلق عــالمیـن است نه تنهـا عید ما، عیــد حسیـن است همین است و همین است و همین است که دیــدار تو عیــد مسـلمیــن است عزیــز دل به آمیــن تـو ســوگــنـد دعـای «میثم» دل خسته این است کـه فــردا جــزو یــاران تو بــاشـد دلـش بــاغ و بــهــاران تو بــاشــد
: امتیاز
|
مناجات پایان ماه و عید فطر
خواهم به چشمه سار دو چشمم وضو كنم دل را به یاد تو، ز گنه شستـشو كنـم بــار دگـر بــه درگــه لـطـف تو آمـدم تا با سرشــك و ماتـم دیــرینه خـو كنم من كیستم كه با تو كنم گـفـتـگـو، مگر رخصت دهی كه با تو دمی گفتگو كنم من لایــق مـحـبّـت تو نـیـسـتــم، ولـی بگــذار رو به آیــۀ «لاتـقـنـطـو» كنـم ماه صیــام رفـت و نـبـخـشی اگر مرا من با چه رو به درگه لطف تو رو كنم آورده ام شــفــیــع، همـه اهـلـبـیـت را تـا از حـضـور تو طـلـب آبــرو كــنـم بــاغ دلم ز عطـر ولایت صفــا گرفت دیگر كجا ســزد طلب رنگ و بو كنم تا ره به آستـان تو جویم، پنــاه خویش جــز درگـه حسیــن كجــا جستجـو كنم من سینه چاك عشق حسینم به غیرعشق این زخم سینه را به چه چیزی رفو كنم درعید فطر عیدی خود را ز محضرت اخلاص در عـمل، ز تو من آرزو كنم ذكر جمیل و ناب«وفائی» است این سخن اخــلاص ده كه زندگیــم را نكــو كنم
: امتیاز
|
مناجات رمضانی ( پایان ماه)
آمـدیــم از ســفــر دور و دراز رمضان پــی نبــردیــم به زیبــایی راز رمضان هر چه جـان بود سپـردیم به آواز خــدا هر چه دل بود شكستیم به ساز رمضان سر به آیینه «الغوث» زدم در شب قدر آب شد زمــزمــۀ راز و نیــاز رمضان دیدم این «قدر» همان آینه «خلّصنا» ست دیدم آیینهام از ســوز و گــداز رمضان بیش از این ناز نخواهیــم كشید از دنیا بعد از این دست من و دامن ناز رمضان نكند چشــم بـبـنــدم به سحـرهای سلوك نكــنـد بستــه شود دیــدۀ بــاز رمضــان صبح با بـاده شعبــان و رجب آمده بود آن كه دیـروز مــرا داد جــواز رمضان شام آخر شد و با گـریه نشستم به وداع خواب دیــدم نرسیدم به نمــاز رمضـان
: امتیاز
|
مناجات با خدا و عید فطر
ایمان ما دو نیـمـه شد ونان ما دو نـیم دست من و نـگــاه تو یا سیّـدالـکـریـم روحـم تمام زخـمـی و جـانم تمام درد یک امـشبـم بـبخـش به آرامش نسـیـم از شعله های روز قـیـامت رها شدیم افـتـاده ایم بـاز در این ورطـۀ جحـیـم چیزی بگو شبـیه سخـن گـفـتـن شبـان حکمی بده به سـادگی حکـمت حکـیـم ما راهیان کوی چپ و راست نیـستیم مـا راست آمـدیـم ســر راه مـسـتـقـیـم ما عـاشـقـان شـهـید تو هستــیم تا ابـد ما سالـکـان مـریـد تو بـودیم از قـدیـم برقی بگو وزان شود از سمت یا لطیف اشکی بگو فرو چکد از ابر یا کریــم ما را ببر به رویت لبخـند عیــد فـطر ما را بخوان به خلوت یا رب و یا عـظیم
: امتیاز
|